(دریادل)
کار دنیا بیحساب است، آزمودم بارها
دسترنج کار ما شد قسمت بیکارها !
ما دل خود را بر این دریای طوفانی زدیم
بهرهی ساحل نشینان از گهر شد بارها
پیش دریادل ، غمی از سیلی امواج نیست
اهل حق را نیست چون منصور بیم از دارها
دولت دنیا ندارد پیش دانا اعتبار
چون بوَد اقبال دنیا از پی ادبارها
آفتابم، کی روم چون سایه دنبال کسی؟
گل نخواهم تا نیابم منتی از خارها
بر مقامی چون رسد کوته نظر از بیخودیست
محو نقش خویش در آیینه ی پندارها
اوج گیرد گردباد اما ز بی مقداری اَست
کی فزون بالانشینی میکند مقدارها؟
طعنهی اغیار را هرگز نمیگیرم به هیچ
سخت بر آزاده میباشد جفای یارها
سایهی خود را ندید آن کس که شد صاحب مقام
گر چه بود افتاده همچون سایهی دیوارها
عالمی را روشنی میداد همچون آفتاب
بود اگر کفتارها را جلوهی کردارها
جاه و منصب را ز چشم افکند و شد آسوده دل
منت ایزد را که (قدسی) ، رَست از مردارها
"غلامرضا قدسی خراسانی"
زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 16:46