به هوای کوی تو آمدم که رها ز بند هوا شوم

ساخت وبلاگ

(به امید روی تو)

به هوای کوی تو آمدم که رها ز بند هوا شوم
به امید روی تو آمدم که مگر ز تو کامروا شوم

نه رها ز بند هوا شدم نه ز یار کامروا شدم
نه چنان دچار بلا شدم که دگر به فکر دوا شوم

همه روزه روزی من غم است همه‌ی شبم شب ماتم است
نه چنان کمند تو محکم است که امید آنکه رها شوم

نه مرا به خویش دهی رهی نه ز خویشتن دهی آگهی
نه دلالتی و نه همرهی متحیرم به کجا شوم

نه ز سفره‌ی تو نواله‌ای نه ز غمزه‌ی تو حواله‌ای
نه مرا به درد پیاله‌ای کرمی که ز اهل صفا شوم

نه توراست لطف و عنایتی نه مراست قوّت و طاقتی
به کدام شوری و حالتی ، من بینوا به نوا شوم

نه به دلنوازی‌ام آمدی نه به سرفرازی‌ام آمدی
نه به نغمه سازی‌ام آمدی که ز شوق بی سر و پا شوم

نه به حال (مفتقر)ت نظر که زند به سوی تو بال و پر
نه به سرپرستی او گذر که به زیر ظل هما شوم.

غروی اصفهانی کمپانی (مفتقر)

زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 4:40