(دریادل)کار دنیا بیحساب است، آزمودم بارهادسترنج کار ما شد قسمت بیکارها !ما دل خود را بر این دریای طوفانی زدیمبهرهی ساحل نشینان از گهر شد بارهاپیش دریادل ، غمی از سیلی امواج نیستاهل حق را نیست چون منصور بیم از دارهادولت دنیا ندارد پیش دانا اعتبارچون بوَد اقبال دنیا از پی ادبارهاآفتابم، کی روم چون سایه دنبال کسی؟گل نخواهم تا نیابم منتی از خارهابر مقامی چون رسد کوته نظر از بیخودیستمحو نقش خویش در آیینه ی پندارهااوج گیرد گردباد اما ز بی مقداری اَستکی فزون بالانشینی میکند مقدارها؟طعنهی اغیار را هرگز نمیگیرم به هیچسخت بر آزاده میباشد جفای یارهاسایهی خود را ندید آن کس که شد صاحب مقامگر چه بود افتاده همچون سایهی دیوارهاعالمی را روشنی میداد همچون آفتاببود اگر کفتارها را جلوهی کردارهاجاه و منصب را ز چشم افکند و شد آسوده دلمنت ایزد را که (قدسی) ، رَست از مردارها"غلامرضا قدسی خراسانی" بخوانید, ...ادامه مطلب