(وعدهی فردا)
تا سر به پای آن بت رعنا گذاشتیم
پا بر فراز طارم اعلیٰ گذاشتیم
قانع به فیض خشک لبیهای ساحلیم
گوهر به تنگ چشمی دریا گذاشتیم
شب رفت و شکوههای دلم ناشنیده ماند
این آرزو به وعدهی فردا گذاشتیم
دیگر ز بی قراری ایام ، ایمنیم
با این قرارها که به مینا گذاشتیم
بر آستان اهل نظر ، جا گرفتهایم
تا دست رد به سینهی دنیا گذاشتیم
ماییم و یوسف دل و زندان زندگی
مصر عزیر را ، به زلیخا گذاشتیم
جز خارخار عشق که در دل خلیده است
هر گل که داشت رنگ تمنا گذاشتیم
در وصف آن غزال ، غزلهای آبدار
مجنونصفت به سینهی صحرا گذاشتیم
"خلیل الله خلیلی"
زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 52 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 22:18