(مهر وطن)
تا بر طریق مهر وطن ، پا گذاشتیم
سر را ز شور عشق به سودا گذاشتیم
در موجخیز فتنه و آشوب جاهلان
مردانه پا به پهنهی دریا گذاشتیم
ما را نبود و نیست هراسی ز دشمنان
دانسته پا به صحنهی غوغا گذاشتیم
در جست و جوی جلوهی آزادی وطن
مال و مقام را به خسان وا گذاشتیم
ماییم و سوز سینه و شور و نوای خویش
شادی برای مردم رسوا گذاشتیم
غم شد نصیب ما ز گرانگوشی فلک
روی دل از ملال به صحرا گذاشتیم
سودی نداشت گفتهی ما نزد غافلان
داغی ز درد ، بر دل دانا گذاشتیم
آسودهایم از ضرر و سود زندگی
تا دست رد به سینهی دنیا گذاشتیم
جز خار گلشن وطن و نیش و نوش آن
هر گل که داشت خار تمنّا گذاشتیم
قانع شدیم از همه عالم به لطف دوست
لطف و عطای خلق به آنها گذاشتیم
حاصل نشد چو وعدهی آزادی بیان
این آرزو به وعدهی فردا گذاشتیم
بیدل از آن شدیم که در قلّهی (رفیع)
دل را به شوق مهر وطن جا گذاشتیم
زین عشق دلفروز که پنهان به جان ماست
رسمی برای مردم شیدا گذاشتیم.
عبدالرفیع حقیقت (رفیع)
زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 42 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 22:18