(اسیر)
جز دل من كو برآن زلف دوتا ، باشد اسیر
هيچ مرغی را ندیدم كه دو جا باشد اسیر
غیر این مجنون سرگردان ندیم هیچ كس
از خدا خواهد كه در دام بلا باشد اسیر
خود چرا منعش كنم هر دم كه مرغ بی نوا
بر اسیری خو كند چون سالها باشد اسیر
گفتم ای دل از چه رو تن بر اسیری دادهای؟
گفت: در اين ملک، هر شاه و گدا باشد اسیر
بندگان را لاف آزادی زدن خبط و خطاست
هر كسی را بنگری سر تا به پا باشد اسیر
اين اسيری را به چشم سر نمیبیند كسی
جسم ما آزاد باشد ، جان ما باشد اسیر
من به عشق و تو به زهد و آن به زور و این به زر
(پیروی) هم در كف مهر و وفا باشد اسیر
"پیروی شیرازی"
زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 18:55