(اسیر)جز دل من كو برآن زلف دوتا ، باشد اسیرهيچ مرغی را ندیدم كه دو جا باشد اسیرغیر این مجنون سرگردان ندیم هیچ كساز خدا خواهد كه در دام بلا باشد اسیرخود چرا منعش كنم هر دم كه مرغ بی نوابر اسیری خو كند چون سالها باشد اسیرگفتم ای دل از چه رو تن بر اسیری دادهای؟گفت: در اين ملک، هر شاه و گدا باشد اسیربندگان را لاف آزادی زدن خبط و خطاستهر كسی را بنگری سر تا به پا باشد اسیراين اسيری را به چشم سر نمیبیند كسیجسم ما آزاد باشد ، جان ما باشد اسیرمن به عشق و تو به زهد و آن به زور و این به زر(پیروی) هم در كف مهر و وفا باشد اسیر"پیروی شیرازی" بخوانید, ...ادامه مطلب
(خلوت یار)خوش است خلوت اگر یار، یارِ من باشدنه من بسوزم و او ، شمعِ انجمن باشدمن آن نگینِ سلیمان به هیچ نَسْتانَمکه گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشدروا مدار خدایا که در حریمِ وصالرقیب محرم و حِرمان نصیبِ من باشدهُمای گو مَفِکَن سایهی شرف هرگزدر آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشدبیانِ شوق چه حاجت؟ که سوز آتش دلتوان شناخت ز سوزی که در سخن باشدهوایِ کویِ تو از سر نمیرود آریغریب را دلِ سرگشته با وطن باشدبهسانِ سوسن اگر دَه زبان شود (حافظ)چو غنچه پیشِ تواش مُهر بر دهن باشد."حضرت حافظ" بخوانید, ...ادامه مطلب
شاخه ی نااهلباید که ز داغم خبری داشته باشدهر مرد که با خود جگری داشته باشدحالم چو دلیری ست که از بخت بد خویشدر لشکر دشمن پسری داشتهه باشدحالم چو درختی است که یک شاخه نا اهلبازیچه ی دست تبری داشته باشدسخت است پیمبر شده باشی و ببینیفرزند تو دین دگری داشته باشدآویخته از گردن من شاه کلیدیاین کاخ کهن بی که دری داشته باشدسر درگمی ام داد گره در گره اندوهخوشبخت کلافی که سری داشته باشدحسین جنتی, ...ادامه مطلب