(غم دوران)
یارب! غم بیرحمی جانان به که گویم؟
جانم غم او سوخت، غم جان به که گویم؟
نی یار و نه غمخوار و نه کس محرم اسرار
رنجوری و مهجوری و حرمان به که گویم؟
آشفته شد از قصهی من خاطر جمعی
دیگر چه کنم؟ حال پریشان به که گویم؟
گویند طبیبان که: بگو درد خود ، اما...
دردی که گذشتهست ز درمان به که گویم؟
دردی، که مرا ساخته رسوا ، همه دانند
داغی، که مرا سوخته پنهان، به که گویم؟
اندوه تو ناگفته و درد تو نهان بهْ
این پیشِ که ظاهر کنم و آن به که گویم؟
خلقی همه با هم ، سخن وصل تو گویند
من بیکسم، افسانهی هجران به که گویم؟
دور طرب، افسوس! که بگذشت، (هلالی)
دور دگر آمد ، غم دوران به که گویم؟
"هلالی جغتایی"
زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 60 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 0:18