(مناجات)
ای دوای درون خستهدلان!
مرهم سینهی شکسته دلان!
مرهمی لطف کن، که خستهدلم
مرحمت کن که بس شکستهدلم
گرچه من سر به سر گنه کردم
نامهی خویش را ، سیه کردم
تو درین نامهی سیاه ، مَبین
کرم خویش بین! گناه مَبین
من خود از کردههای خود خجلم
تو مکن روز حشر ، منفعلم
با وجود گناهکاریها
از تو دارم امیدواریها
زآنکه بر توست اعتماد همه
ای مراد من و مراد همه!
تو کریمی و بینوای توام
پادشاهی و من گدای توام
نی گدایی که این و آن خواهم
کام دل ، آرزوی جان خواهم
بلکه باشد گداییام دردی
اشک سرخی و چهرهی زردی
تا به راهت ز اهل درد شوم
برنخیزم اگرچه گرد شوم
چون به خاک اوفتم به صد خواری
تو ز خاکم به لطف برداری
گرچه درخورد آتشم چون شرر
نظری گر به من رسد چه ضرر؟
من نگویم که لطف و احسان کن
بندهام ؛ هرچه شایدت آن کن
عاقبت بگسلد چو بند از بند
بند بند مرا ، به خود پیوند .
"هلالی جغتایی"
زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 94 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:30