"قاصد دریا "چنان به بوی تو مستم که از شراب گذشتم
چو دل به روی تو بستم، از آفتاب گذشتم
چو بر اریکهٔ لاحول، غیر دوست ندیدم
ز هول هر گنه و خیر هر صواب گذشتم
مجاز چهره من شد حجاب روی حقیقت
به حق چو دیده گشودم ز هر حجاب گذشتم
کلیددار درش تا سؤال کرد که هستی ؟
پریدم از سر دیوار و از جواب گذشتم
چو دل به چین کمند بلند زلف تو بستم
ز بند کوته این عمر چون حباب گذشتم
دلم چه دید در آنجا که رفت و باز نیامد
شبی که از دل پس کوچه ات خراب گذشتم
چو آشنا به الفبای عشق، چشم دلم شد
ز درس و مدرسه و دفتر و کتاب گذشتم
رسید قاصد دریا و مژده داد که برگرد
ز راه آمده از شوق چون سحاب گذشتم
حسابدار جزا تا کشید چرکهٔ (ارفع)
نگاه ملتمسی کرد و از حساب گذشتم
سید محمود توحیدی (ارفع کرمانی)
زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 233 تاريخ : چهارشنبه 8 اسفند 1397 ساعت: 16:36