وقت عیش و طرب یاران است

ساخت وبلاگ

(بهاریه)

وقت عیش و طرب یاران است
گاهِ آهنگ ، سوی بستان است

شد دی و بهمن و اسفند ، ز یاد
دور آذار ـ مه و ، نیسان است

نوبهار آمده و پیک صبا
با بشارت همه سو پویان است

نوبهار آمده و شور و نشاط
از زمین خاسته تا کیوان است

با دم عیسوی خویش بهار
بر تن مرده دلان چون جان است

دید سرمای زمستان که بهار
پشت‌گرمیش به تابستان است

نیک دانست حسابش با خصم
قصه ی گرگ و سگ چوپان است

رنج آن هست دگر بی‌حاصل
پای جور فلکش لنگان است

منهدم گشت چو دزدان و گریخت
آری این شیوه ی نامردان است

شکر لِله که ز الطاف بهار
سر ما را پس ازین سامان است

دور می خوردن و نوشانوش است
موسم عربده ی مستان است

دگر از زحمت سرما غم نیست
چون به سر سایه ی سروستان است

بید مجنون به بر آب روان
هر دم از باد صبا لرزان است

سرو بن بر لب جو جلوه کنان
بر سرش فاخته در جولان است

طبله ی باغ پر از رایح خوش
دامن دشت پر از ریحان است

آبدان ها چو فلک پر ز نجوم
از حباب و اثر باران است

گل به بار آمده در دامن مَرغ
همچو شاهی که بر ایوان است

وز پی تهنیتش مرغ چمن
با بم و زیر مدیحت خوان است

سرخ گل چون به چمن تکیه زده است
هر هزاری را صد دستان است

سوری اندر سر نسرین و سمن
از سر لطف عبیر افشان است

ژاله بر پیرهن لاله ی سرخ
در تلألو چو در غلتان است

گلشن از فرط گلِ رنگارنگ
همچو قوس و قزحی الوان است

گوهرآگین شده گنجینه ی باغ
خود مگر گنجه ی بازرگان است

شام اگر غنچه بوَد بسته دهان
صبح بنگر که چسان خندان است

عاقبت روز وصالش برسد
آن که صابر به شب هجران است

چاره ی درد ، صبوری باشد
صبر ، هر دردِ تو را درمان است

گر کنی صبر تو بر کِشته ی خویش
حاصلش بهر تو آب و نان است

غوره آخر شود از صبر ، مویز
صبر را فتح و ظفر پایان است

صبر از آیین طبیعت باشد
که نتاجش نِعم و احسان است

آنکه گفت "الصبر مفتاح فرج"
سخنش نی ز سر هذیان است

راست گفته ست و بر این گفته گواست
آنکه سختیش ز صبر آسان است

مشتبه تا نشود امر به تو...
گویمت! ورنه مرا کتمان است

غرض از صبر ، نباشد سستی
بلکه بر سعی ، عمل برهان است

معنی صبر ز اهمال جداست
این عیان است و نه خود پنهان است

صبر اندیشه و فکر است به کار
کار ، خسران تو را تاوان است

زآنکه اندیشه ی فکرت با صبر
در همه کار تو پشتیبان است

تلف وقت خود از صبر مدان
داند این آنکه نه خود نادان است

کندی کار تو با حسن ختام
بهتر از تندی با نقصان است

ورنه تعجیل تو در کار زمان
مَثل مشت و سرِ سندان است

(مسجدی) در بر ارباب سخن
عذر تقصیر تو را غفران است

شایگان گفت اگر بیتی چند
شایگان نیست که بس شایان است

شادروان میرزا مهدی مسجدی قمی


موضوعات مرتبط: قصیده
برچسب ها: میرزا مهدی مسجدی قمی زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 155 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 20:26