بهار، آمده برخیز و دل بهاری کن

ساخت وبلاگ
(نهال عاطفه)

بهار آمده برخیز و دل، بهاری کن
ز مردمان ستمدیده‌ غمگساری کن

اگرچه نخل وفا در خزان نشسته ولی
نهال عاطفه بنشان و آبیاری کن

عبوس و غمزده چون جغدِ شوم، خیره مشو
غریو هلهله بر شاخ، چون قناری کن

جهان فنا و نماند اثر پس از رفتن
بقا اگر طلبی؟... کار ماندگاری کن

مقاومت مده از دست در مصالح خلق
مدد بگیر، ز یزدان و پایداری کن

بگیر دست نیازِ نیازمندان را...
به قدر همّت خود، چارهٔ نداری کن

غرور و خودسری و جهل کن برون از سر
چو شاخِ پر ثمر افتاده، خاکساری کن

بدم به صور عدالت به دفع ظلم و ستم
به نفع مردم محنت کشیده، کاری کن

به واژگان نفسی دِه، به اعتلای بشر
به جسمِ شعر، نفس بخش و شهریاری کن

ز فرقه‌ های ریاکار و حیله گر بگریز...
به حال خویش وگرنه نشین و زاری کن

مباد آنکه شوی غَرّه در سرای فنا
نگاه عبرت و تدبیر، بر مزاری کن

ببین کسان بزرگی که خفته‌اند به خاک
به خویش، آی و سپس فکر رستگاری کن

بدان امید، که آید امید منتظران...
بیا چو (ساقی) شوریده می‌گساری کن

سید محمدرضا شمس (ساقی)

زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 313 تاريخ : دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت: 20:54