(پردهی نیلی)
رفتیم و پای ، بر سر دنیا گذاشتیم
کار جهان به اهل جهان واگذاشتیم
چون آهوی رمیده ز وحشتسرای شهر
رفتیم و سر به دامن صحرا گذاشتیم
ما را به آفتاب فلک هم نیاز نیست
این شوخدیده را به مسیحا گذاشتیم
بالای هفت پردهی نیلیست جای ما
پا چون حباب، بر سر دریا گذاشتیم
ما را بس است جلوهگه شاهدان قدس
"دنیا برای مردم دنیا گذاشتیم"
کوتاه شد ز دامن ما دست حادثات
تا دست خود به گردن مینا گذاشتیم
شاهد که سرکشی نکند دلفریب نیست
فهم سخن ، به مردم دانا گذاشتیم
در جست و جوی یار دلآزار کس نبود
این رسم تازه را به جهان ما گذاشتیم
ایمن ز دشمنیم که با دشمنیم دوست
بنیان زندگی ، به مدارا گذاشتیم
صد غنچهی دل از نفس ما شکفته شد
هرجا که چون نسیم سحر پا گذاشتیم
ما شکوه از کشاکش دوران ، نمیکنیم
موجیم و کار خویش به دریا گذاشتیم
از ما به روزگار حدیث وفا بس است
نگذاشتیم گر اثری ، یا گذاشتیم
بودیم شمع محفل روشندلان (رهی)!
رفتیم و داغ خویش به دلها گذاشتیم
"رهی معیری"
زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 45 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 22:18