زندگانی زنده مانی گشته است

متن مرتبط با «هنوز» در سایت زندگانی زنده مانی گشته است نوشته شده است

از سقیفه است هنوز آتش آشوب بلند

  • (السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)چون بر او خصم قسم‌خورده‌ی دین راه گرفتبانگ برداشت مؤذن که رُخ ماه گرفتکائنات است از این واقعه در جوش و خروشکه کشیدن نتوان بار چنین درد به دوشماسَوا رفته فرو یکسره در بهت و سکوتتا چه آید به سر عالم مُلک و ملکوترزق را کرده دریغ از همه کس میکائیلعنقریب است که در صور دمد اسرافیلچشم هستی نگران است که این واقعه چیست؟و آنکه دامن زده بر آتش این فاجعه کیست؟مو پریش آسیه از خاک برون آمدن استبه گمانش که دم کُن فَیکون آمده استمریم از خاک ، سراسیمه سر آورده برونشسته با اشک ز رخساره‌ی خود گرد قرونکآتش فتنه و آشوب دریغا تیز استمگر این لحظه همان لحظه‌ی رستاخیز استاین خدیجه است که فریاد زنان می آیدموکنان ، مویه کنان ، دل نگران می آیدکز چه رو رشته‌ی ایجاد ز هم بگسسته استنکند قائمه ک‌ی عرش خدا بشکسته است؟کیست در پشت در ای فضه که جبریل امیندوخته دیده‌ی حیرت زده‌ی خود به زمینخانه‌ب کیست که در آتش کین می‌سوزد؟نکند کعبه‌ی ارباب یقین می‌سوزد؟روز همچون شب مظلم به نظر می آیدعمر هستی مگر امروز به سر می آید؟پاسخ این همه پرسش ز در سوخته پُرساز در سوخته‌ی لب ز سخن دوخته پرسگرچه چون سوختگان مُهر سکوتش به لب استلیکن از فرط برافروختگی مُلتهب استمی‌توان یافت از آن شعله که بر خرمن اوستکه چه ها آمده از دست ستم بر سر دوستاز سقیفه است هنوز آتش آشوب بلنددست بیداد رها ، پای عدالت در بندتیغ عریان خلافت به عداوت تیز استخصم از پا فکن و صف شکن و خون‌ریز استآن که آن روز در آن معرکه یاری می‌کردسیل بنیان کن این حادثه جاری می‌کردمخزن سرّ خدا را چو عدو سینه شکستآه برخاست بر افلاک که: آیینه شکستاین همان سینه‌ی سیناست که در وادی طورصد چو موسی "اَرنی گو" نپذیرد به حضورا, ...ادامه مطلب

  • نشسته در دل خاکم به یاد دوست هنوز

  • (دوست)نشسته در دل خاکم به یاد دوست هنوزدل گداخته را آرزوی اوست هنوزنه عشق آینه رویی، نه ذوق هم سخنیعجب که طوطی ما گرم گفتگوست هنوزز بیم خوی تو رازم، نهفته ماند به دلدر این صدف، گهر از پاس آبروست هنوزا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها