زندگانی زنده مانی گشته است

متن مرتبط با «نگاهى» در سایت زندگانی زنده مانی گشته است نوشته شده است

رهزن دين و دلى گشته نگاهى گاهى

  • (گاهى)رهزن دين و دلى گشته نگاهى گاهىدام راهى شده گيسوى سياهى گاهىاى بسا مردم هشيار كه با ديده‌ی بازذقنى ديده و افتاده به چاهى گاهىمرغ دل صيد ره خال و خطت گشته از آنكه شدش دانه و دام سر راهى گاهىترک چشمت صفى آرَسته ز مژگان و دهدحكم تسخير دلم را به سپاهى گاهىمى‌كشم كوه غمت را به كمر گرچه شدمبى ‌تحمّل ز فشار پر كاهى گاهىخوش بوَد گر دل سنگ تو برآيد سر مِهركز دل سنگ سيه ، رُسته گياهى گاهىتو ثوابى كن و مَنعم مكن از بوسه كه منعاصى‌ام گردم اگر گِرد گناهى گاهىتو كه همواره موفق به نشاطى، چه شودپرسشى گر كنى از حال تباهى گاهى؟چه زيان گر به پيامى دل من شاد كنىاز ره دوستىِ خواه نخواهى گاهى؟شب هجرم كه چو سالی‌ست فراموش شودروز وصلت شود ار هفته و ماهى گاهىحذر از سوز دل سوختگان كن كه ز جورعالمى سوخته از شعله‌ی آهى گاهىآه بشكسته‌دلان يكسره در هم شكندبُنگه و بارگه و درگه شاهى گاهىبس ذليلى كه لواى مهى افراشت به مهبس عزيزى كه درافتاد ز گاهى گاهىعجب از بازى دوران نه كه بسيار شده‌ستتاج شَه ، افسر پشمينه كلاهى گاهىنه شگفت ار كه جگرسوخته‌اى چيره شودبه جفاجو كه بوَد صاحب‌ جاهى گاهى(مسجدى) غم مخور از بى‌سروسامانى خويششود آخر دهدت يار ، پناهى گاهىشادروان میرزا مهدی مسجدی قمی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها