(سوز درون)ز آه گرمی ، آتش زنم سراپا راز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا راحدیث بحر فراموش شد که دور از توز بس گریستهام آب برده دریا راز آه گرم من آتش به خانه افتادهستبهکوی عشق کنون گرم میکنم جا راگشاده رویی دریا به کار ما نایدسرشک برد به ساحل سفینهی ما رااگر به بادیه گردی نمیروم، چه عجبجنون من نشناسد ز شهر ، صحرا رادلم گرفت ازین خلق، خضر راهی کوکزو نشان طلبم آشیان عنقا را(کلیم) هر سر مویت فتیلهی داغیستز بس که سوز درون گرم کرده اعضا را"کلیم کاشانی" بخوانید, ...ادامه مطلب