(فرسودهی فرسنگ)دیریست که دل ، آن دل دلتنگ شدن هابی دغدغه تن داده به این سنگ شدن هاآه ای نفس از نفس افتاده! کجا رفتدر نای نی افتادن و آهنگ شدن ها ؟کو ذوق چکیدن ز سر انگشت جنون ، کو؟جاری به رگ سوختهی چنگ شدن هازین رفتن کاهل چه تمنّای فتوحی؟تیمور نخواهی شد از این لنگ شدن هاپای طلبم بود و به منزل نرسیدممن ماندم و فرسودهی فرسنگ شدن ها"ساعد باقری" بخوانید, ...ادامه مطلب
(حصار دلتنگی)عبور ثانیه ها ، بر مدار دلتنگی ستغبار کهنهی شهرم غبار دلتنگی ستکجا پیاده خبر ، از سواره ها دارددلم همیشه سوار قطار دلتنگی ستمپرس اینکه چرا تا همیشه غمگینمکه خاک خلقت ما از دیار دلتنگی ستغروب میشود و دل اسیر تنهاییستغروب میشود و دل دچار دلتنگی ستبه باغ لاله دمیدهست و من اسیر خزانبهار بی تو همیشه ، بهار دلتنگی ستچه وعده ها که ندادی قرارمان باشیچه سالها که دلم بیقرار دلتنگی ستبه هرچه مینگرم جز هوای جانان نیستبیا که بی تو دلم ، در حصار دلتنگی ست ."محمد درّودی" بخوانید, ...ادامه مطلب