(تازه شدن)شده است شهرهی شهر خود، سر هر محله و برزنیهمه دیده اند و شنیده اند، که نشسته رو به نجف زنیزن رو سیاه شکسته ای، زن بی کسی، زن خستهای شب گریه است و نشسته است، به امید طلعت روشنیبه امید یک سفر نجف، شده از زیادی غم تلفبه کدام در بزند دلش، به هوای با تو نشستنی؟پدر آمده است به دیدنم، که يتيم كوفه منم، منمو طنین هر قدمش شدهست، ضربان شعر مطنطنیمن و ذوالفقار خمت پدر، من و عشق محترمت پدرسر من به غیر غمت پدر ، نشود مجاور دامنیمن و رزق شرب على الدوام ، من و یک نگاه تو والسلامنشدهست تا نفسم تمام ، ببرم به راحت مأمنیتو وجود محضی و من عدم، که خدا تویی، بخدا قسمشده عشق تو همه هستیام، تو که ایکه بی من و با منی؟"سیده تکتم حسینی" بخوانید, ...ادامه مطلب
(فجر بی پگاه)در پاسخ پدر ، که مرا قبله گه بدیگویم من این چکامه ز اندوه لابُدیگفتا به خیرِ مقدمِ آن سبط احمدی:(ای روح حق به پیکر ایران خوش آمدی)امّا به گِل ، فرو شده کِشتیِ انقلاباکنون که عمر ما شده از جورِ غم تباه...در دل نمانده است جز افسوس, ...ادامه مطلب